خاطرات یکی از محافظان امام (ره) از مرحوم حاج احمد خمینی پس از 14 خرداد 68

یکی از نزدیکترین محافظان امام راحل خاطرات خود از زمان ارتحال رهبر کبیر انقلاب و حال و هوای مرحوم حاج احمدآقا در ایام نیمه خرداد سال 68 را بازگو کرد.

به گزارش "همدان نیوز" و به نقل از مهر، حاج حسین سلیمانی که بین سال‌های 61 تا 68 محافظ امام راحل بوده است از حال و هوای روزهای پایانی عمر پربرکت ایشان و لحظات ناب نمازهای آخر امام راحل خاطرات زیبایی دارد. بخشهایی از خاطرات سالهای نه چندان دور او رامی خوانید:

- در سال 61 عهده‌دار حفاظت از امام خمینی(ره) شدم که در آن زمان 18 سال داشتم.

- در سال 59 به عضویت سپاه در آمدم و ورود به سپاه همزمان با جنگ تحمیلی همراه بود که با عضویت در سپاه آموزش‌های مقدماتی را فراگرفته و در جبهه نیز حضور داشتم و بعد از برگشت به قم بخاطر ترورهایی که انجام گرفته بود بحث حفاظت از شخصیت‌ها و دوره‌های حفاظت را برگزار می‌کردند که من نیز در این دوره‌ها شرکت کردم و بعد از آن که قرار شد که یک تیم محافظتی برای امام تشکیل شود که به پیشنهاد حاج احمدآقا چند نفر را از قم معرفی کنند من نیز جزو نفرات بودم که در سال 61 وارد جماران و تیم حفاظتی امام شدم.

- از همان ابتدا که امام در بیمارستان بستری شدند تا خرداد تا آخرین لحظه در بیمارستان و بالای سر ایشان حضور داشتم و فقط چند ساعتی برای استراحت از اتاق خارج می‌شدم ولی در ساعات پایانی عمر ایشان تا آخرین لحظه من در بیمارستان حضور داشتم.

-از شب قبل از رحلت بالای سر امام بودم و حالت ایشان به شکلی بود که انگار به ایشان الهام شده بود، ایشان حتی در لحظات آخر با اینکه وضعیت جسمانی خوبی نداشتند اما دائما مراقب نماز اول وقت بودند و با اینکه پزشکان توصیه می‌کردند بخاطر وضعیت جسمانی نماز را روی تخت و نشسته بخوانند ایشان نمی‌پذیرفت و با کمک دیگران نماز را ایستاده اقامه می‌کردند.

-حتی در روزی که ایشان رحلت کردند نماز ظهر و عصر را وضو گرفته و در اول وقت به جا آورند و از ساعت 3 بعد از ظهر 12 خرداد بود که ایشان به حالت نیمه کما رفتند و یادم می‌آید که برای نماز مغرب و عشا حجت الاسلام محمد انصاری که در اتاق بود به ایشان نزدیک شد و گفت وقت نماز است و ما دیدیم در این هنگام ابروها و لب ایشان تکان می‌خورد و من مطمئنم که ایشان در آن حالت کما نیز نماز را به با حرکات صورت به جا آوردند.

-ساعت 10 و 30 دقیقه پزشکان بالای سر امام خمینی(ره) آمدند و فوت ایشان را اعلام کردند که در این هنگام شیون و غوغایی به پا شد و یادم هست که آن زمان سران قوا، مقام معظم رهبری آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیت الله موسوی اردبیلی در اتاق و بالای سر ایشان بودند.

-بعد از اعلام فوت اقوام و خانواده امام بالای سر ایشان حاضر شدند و سپس حاج آحمد آقا از همه خواستند که از اتاق خارج شوند و به من هم اعلام کردند که از اتاق بیرون بروم چون ایشان می‌خواستند با امام تنها باشند و من نیز از اتاق خارج شده و در پشت در ایستادم و بعد ایشان از مقام معظم رهبری، آیت الله موسوی اردبیلی و آیت الله هاشمی رفسنجانی خواستند که وارد اتاق شوند و من نیز به نبال آنان داخل اتاق شدم.

-مرحوم حاج احمد آقا با مقام معظم رهبری صحبت کردند و به ایشان گفتند شما که در جریان هستید که امام در مسئله رهبری نظرشان با شما بود و تنها کسی هم که می‌تواند جانشین ایشان باشد شما هستید و همه افراد حاضر شاهدند که امام در مسئله رهبری نظر خاصی به شما داشتند و شما از یاران نزدیک امام هستید که در این هنگام مقام معظم رهبری چره شان دگرگون شد و گفتند حاج احمد آقا لطفا این صحبت را نکنید من این توان را ندارم و لطفا جایی هم مطرح نشود ولی حاج احمد آقا مجددا تأکید کردند.

-ساعت نزدیک دو نیمه شب بود که ما پیکر امام را از بیمارستان تحویل گرفته و به داخل منزل ایشان در جماران منتقل کردیم و در حیاط منزل وسایل غسل فراهم و با حضور حاج احمد آقا و آقایان توسلی، صانعی، انصاری کرمانی، امام جمارانی، سید حسن آقا فرزند حاج احمد آقا و مسیح بروجردی نوه امام و یکی دو نفر دیگر که در خاطرم نیست پیکر ایشان غسل و کفن شد و بعد حاج احمد آقا با امام خداحافظی کردند.

-هنگام مطرح شدن این موضوع هر کسی محلی را پیشنهاد کردند برخی حرم حضرت معصومه(س) را پیشنهاد دادند. برخی حرم امام رضا(ع) برخی جمکران و مدرسه معصومیه قم و بهشت زهرا را و خود حاج احمد آقا گفتند من حدود یکسال در 40 کیلومتری قم محلی را برای احداث موسسه نشر اثار امام(ره) در نظر گرفته‌ام و حال نظرم این است که امام در این محل دفن شوند اما برخی اعلام کردند که چون در این محل امکانات مناسب برای حضور مردم وجود ندارد و از طرفی پیش بینی حضور میلیونی می‌شد در نهایت محل فعلی که نزدیک بهشت زهرا بود را تعیین کردند و هنگام عصر همراه با حاج آحمد آقا با بالگرد محل را بازدید کردیم.

-بعد از اینکه پیکر مطهر امام غسل داده شد یخچالی شیشه‌ای تعبیه و در مصلی قرار گرفت تا پیکر امام برای خداحافظی به مصلی برده شود و پس از غسل نزدیک ساعتهای 6 صبح بود که پیکر امام در یک ون که شیشه‌های آن نیز با پرده پوشیده شده بود و در آن من، حاج آحمد آقا، حجت الاسلام رسولی محلاتی و حجت الاسلام توسلی و آقای مسیح بروجردی بودیم گذاشتیم و به سمت مصلی بردیم و در مسیر منتهی به مصلی جمعیت موج می‌زد و بسیاری در حال سینه زنی و نوحه سرایی و عزاداری به سمت مصلی در حرکت بودند و نمی‌دانستند پیکر امام در یک قدمی ایشان است و ما بعد از عبور از جمعیت پیکر امام را داخل یخچال قرار دادیم تا مردم با ایشان خداحافظی کنند و پیکر ایشان 24 ساعت در مصلی بود.

-مقرر شد نماز به امامت آیت الله گلپایگانی اقامه شود و حاج احمد آقا با فرزند ایشان تماس گرفت و گفتند که ما برای بردن شما به قم می‌آئیم و ما به قم رفته و آیت الله گلپایگانی را به تهران آوردیم و ایشان شب را در تهران ماندند و فردا صبح برای اقامه نماز به سمت مصلی رفتند و بعد از اقامه نماز با اینکه اطراف پیکر امام نزدیک به 500 یا 600 کانتینر بزرگ برای جلوگیری از هجوم مردم قرار گرفته بود ناگهان مردم از این کانتینرها بالا رفته و خود را با سمت دیگر پرتاپ می‌کردند و هجوم جمعیت به گونه‌ای بود که دیگر وضعیت غیر قابل کنترل شد و در این هنگام حاج آحمد آقا به من گفتند که شما آیت الله گلپایگانی را از داخل جمعیت عبور داده و به قم برسانید که دیگر من همراه با ایشان به قم رفتم.

-ولی بعد شنیدم بعد از قرار دادن پیکر امام در بالگرد و انتقال به محل دفن هنگامی که جمعیت 10 میلیونی تشیع کننده پیکر امام را در برمی‌گیرند، تعدادی از تشیع کنندگان کفن امام را برای تبرک بردند که این باعث می‌شود بدن امام نمایان شود و به این صورت دوباره بدن امام را با هلیکوپتر به جماران منتقل و دوباره کفن کرده و به محل دفن بازگردانده بودند.

-من وقتی از قم بازگشتم دیگر مراسم تشیع پایان یافته و پیکر امام در خاک آرمیده بود.

-تا اولین سالگرد رحلت امام بخصوص تا چهلم رفت و آمدهای فراوانی از شخصیت‌ها و مسئولان از اقصی نقاط جهان به جماران صورت می‌گرفت و من یادم است یک روز سه جوان آفریقایی که گویا دانشجو هم بودند به شکل خودجوش و با هزینه خودشان به ایران آمده بودند تا به جماران بیایند و محل زندگی امام را ببینند و وقتی که به جماران آمدند یکی از افراد که در محل حضور داشت مرا به آنها نشان داد و گفت: این فردی نزدیک به امام و از محافظان ایشان بود و آنها در جواب گفتند ما به امام نزدیکتر بودیم چون امام در قلب ما بود.

-امام برای حاج احمد آقا تنها یک پدر نبود بلکه رهبری دلسوز بود که ایشان سالهای متمادی در کنار و همراه ایشان فعالیت‌های مختلفی را داشتند و از دست دادن چنین پدری برایشان بسیار اندوهگین بود و من از ایشان شنیده بودم که کفته بودند من تاکنون کاری را که بر خلاف نظر امام باشد انجام نداده‌ام و حتی اگر نظرم هم مخالف بود باز هم نظر امام را اعمال می‌کردم.

-یادم هست که تا چهل روز بعد از فوت هر شب حاج احمد آقا به حرم امام می‌رفتند و از فاصله 500 متری از قبر مطهر، که به شکل محوطه‌ای باز بود پتویی را می‌انداختند به شکل ناشناس بر روی زمین می‌نشستند از ما می‌خواستند که ایشان را تنها بگذاریم و ما نیز از ایشان دور می‌شدیم تا بتوانند به پدر و رهبر خود راحت درد و دل و راز و نیاز کنند و پس از آن نیز حاج احمد آقا تا زمان رحلت هر شب جمعه در مرقد امام حضور می‌یافتند.

-بعد از رحلت امام من به مدت یک سال و نیم دیگر در جماران بودم و اما بعد به علت تغییر وضعیت شغلی دیگر از آنجا بیرون آمدم و البته بعد از آن نیز تقریبا دو سال در تیم حفاظت مقام معظم رهبری بودم.