به یاد پرواز سبکبالانه قهرمان همدانی؛
برفی که دیگر سفید نیست

"بهمن" بهمن‌ماه 90 را بر همه تلخ کرد و آرزوهایی را زیر سپیدی برف برد و جز سیاهی خاطره‌ای باقی نگذاشت.

به گزارش "همدان نیوز"، در لغت نام دهخدا به دنبال معنی "فؤاد" می‌گردم و با واژه "قلب" روبه‌رو می‌شوم و همین واژه، مردی را به خاطرم می‌آورد که با فداکاری ثابت کرد که سراسر وجودش "قلب" بود، او با تمام وجود دل به دریای برفی زد تا ماندگار شود.

14 بهمن‌ماه بود که خبر گرفتار شدن یک زوج جوان در بهمن پیست اسکی همدان و تلاش انسان دوستانه فؤاد آزادیان و اکبر سماوات برای نجات جان عروس و داماد که رخت سفید برف بر تن کرده بودند، به تیتر یک رسانه‌ها تبدیل شد.

همه بسیج شده بودند تا از زیر آوار سنگین برف، چهار نفر را نجات دهند و 6 روز از جان مایه گذاشتند تا به تن یخ‌زده این چهار نفر رسیدند.

سرمایی که به جان آن‌ها افتاده بود و روحشان را به یغما برده بود حالا چاشنی بیان تلخ این حادثه شده است، حتی نوشتن از این ماجرا هم سرمای بهمن و یخ‌زدگی را به جان قلم می‌اندازد و واژه‌ها را در لحظه‌ای می‌بلعد؛ برفی که چهار سال است کمتر روی خود را به همدان نشان داده در آن سال آمد تا بهمن‌ماه را بر همدان تلخ کند و واژه‌ها را سرد کند.

اما سرمای قلم بهانه سردی دل‌ها و فراموشی نیست؛ قلم نمی‌تواند نلغزد در بیان خاطرات یک خانواده که هرلحظه سال و هرروز زمستان را با سختی سپری می‌کنند و با عکس‌های فرزندشان روزگار می‌گذرانند.

همین باعث شد تا پس از گذشت چهار سال از پرواز کبوترانه فؤاد آزادیان پای حرف‌های پدر و مادرش بنشینم و با یادآوری آن روزها شاهد اشک‌های مادر فؤاد باشیم و اشک‌های این مادر دستانم را بلرزاند.

یوسف آزادیان و همسرش کیهان رضوی از سال‌ها تلاش و سختی برای به ثمر رساندن فؤاد و فاروق دو فرزند عزیزشان گفتند؛ از پرواز فؤاد و تلاش فاروق برای آرزوهایی که به آن‌ها نرسید و امروز دیگر آرزوهایش از زبان تنبور به گوش می‌رسد.

قرار نبود از همان ابتدا در رابطه با فؤاد شروع کنم و تلخی را از اولین واژه‌ها وارد گفتگو با خانواده آزادیان کنم و بر همین اساس از سال‌ها تلاش یوسف آزادیان در عرصه اسکی پرسیدم و او این‌گونه سخنانش را آغاز کرد:

اسکی همدان از سال 1354 شکل گرفت و در انتهای بلوار ارم که حالا به استخر شهدای غواص تبدیل‌شده، یک پیست اسکی راه‌اندازی شد و فعالیت اسکی‌بازان تا سال 57 که به انقلاب ختم شد، ادامه پیدا کرد و پس از انقلاب نیز قوت گرفت.

من از 35 سال پیش یعنی از سال 1356 فعالیت خود را به‌عنوان دبیر هیئت کوهنوردی و سپس رئیس هیئت اسکی همدان شروع کردم و تا سال 92 به‌عنوان رئیس هیئت اسکی مشغول به فعالیت بودم اما در این سال تصمیم بر کناره‌گیری از این مسئولیت گرفتم که دلیل اصلی این کناره‌گیری پسرم فؤاد و خاطرات تلخی بود که در هیئت اسکی برایم به یادگار مانده بود و روزهایی که با پسرانم اسکی کار می‌کردیم.

خیابان میرزاده عشقی اولین پیست اسکی خانواده آزادیان

فؤاد و فاروق با خواست و تقاضای من و همسرم و البته با علاقه وارد حیطه ورزش شدند و پیش از اینکه پیست اسکی در همدان راه‌اندازی شود، خیابان رکنی برای ما حکم پیست اسکی را داشت به‌طوری‌که فرزندان من اسکی را در مسیر خیابان رکنی تا انتهای خیابان میرزاده عشقی آموختند.

یوسف آزادیان می‌گوید انتظاری از کسی نداشتم و بیشتر سعی کردم که از چشم‌ها دور بمانم اما گلایه دارم از اینکه هیچ‌گاه قدر و منزلت اهالی ورزش دانسته نمی‌شود و ریش‌سفیدان و جوانان ورزش، همه از این موضوع گلایه دارند.

به‌جرأت می‌توانم بگویم شاید 90 درصد از کوهنوردان، من و هم‌نسل‌های مرا نمی‌شناسند؛ بااینکه من عضو اولین گروه صعود به قله هیمالیا بوده‌ام و در کشف غار علی‌صدر حضور داشتم و از طرفی نقشه تالار اصلی غار را نیز طراحی کرده‌ام.

سال گذشته به‌عنوان چهره ماندگار از من تقدیر شد اما این چهره‌ها و تلاش‌هایی که انجام داده‌اند هیچ جا ثبت نشد؛ مگر غیرازاین است که همدان نیاز به تاریخ دارد.

پدر ریش‌سفید جوانمرد همدانی بااینکه چند سالی از اسکی دل کنده اما از دور اتفاقات را رصد می‌کند و معتقد است که اسکی در همدان وضعیت بسیار خوبی دارد و امکانات در حال حاضر عالی است.

او می‌گوید: من از سال 1390 که این حادثه تلخ برای فرزندم اتفاق افتاد حتی یک‌بار هم به سمت گنج‌نامه نرفتم، باوجوداینکه سال‌ها در این مسیر در رفت‌وآمد بودم اما حالا خاطرات تلخ جای هیچ رغبت و انگیزه‌ای برای رفتن به پیست اسکی در من نگذاشته است.

پدر صبور قهرمان شهر ما از آن حادثه تلخی گفت که مردم همدان و دیگر شهرها را در شوک عمیقی فرو برد و هنوز هم هستند کسانی که در این شوک مانده‌اند و خاطرات این مرد پولادین را هنوز از یاد نبرده‌اند.

14 بهمن‌ماه سال 1390 بود که به دلیل بارش سنگین برف و کولاک در جاده پیست اسکی و فروریختن بهمن به فؤاد و اکبر سماوات که در پیست حضور داشتند خبر دادند که یک عروس و داماد گرفتار بهمن شدند و چون پسرم مسئول کمیته فنی هیئت اسکی بود به همراه اکبر سماوات برای نجات جان آن زوج دل به دریای سهمگین برف آلود زد و دیگر برنگشت.

در همین حین که یوسف آزادیان از این حادثه می‌گوید چشمانم بین نگاه‌های مادر و پدر در رفت‌وآمد است و نمی‌دانم چگونه از حال این مادر که زخمی 4 ساله در دل دارد، بپرسم و وقتی اولین کلمه را به زبان آوردم و نام "فؤاد" بر زبانم جاری شد، اشک‌های این مادر مهربان و گرمای نگاهش، دستانم را لرزاند.

بهمن کاخ آرزوهای فؤاد را فرو ریخت

کیهان رضوی بغضش را به‌سختی فرومی‌خورد و می‌گوید: یکی از آرزوهای فؤاد قهرمانی اسکی بود، تمام انرژی و توانش را به کار گرفت تا جوانان این استان را به سمت اسکی هدایت کند اما آن حادثه تلخ اجازه طی کردن مسیر آرزوهایش را نداد.

مدام یاد فؤاد بین حرف‌های مادر زنده می شود و از تقاضای او برای نقل‌مکان به خانه‌ای نو سخن می‌گوید، از تقاضایی که باعث شد خانواده آزادیان امروز در خانه‌ای جدید و به یاد فرزندشان، زندگی را سپری کنند البته کم نبودند خاطراتی که از فؤاد در خانه قدیمی به یادگار مانده بود و نگاه به هر گوشه آن، آوار غم و غصه را بر قلب پدر و مادر فرومی‌ریخت؛ همین بهانه‌ای شد تا با منزلگاهی پر از خاطره خداحافظی و به محله‌ای دیگر نقل‌مکان کنند.

این خانواده از خانه که هیچ از زمستان و برف هم دل‌خوشی ندارند و هر قطره برف یک خاطره را برایشان زنده می‌کند و مصداق این بی‌قراری را می‌توان از حرف‌های کیهان رضوی پی برد، اینکه می‌گوید: هیچ خاطره خوبی از برف ندارم و وقتی برف می‌بارد حال بدی دارم و می‌توانم بگویم که برف با تمام سفیدی برای ما سیاه شد...

پس از 30 سال تحمل سختی و تلاش‌های فراوان، می‌خواستیم نفس بکشیم اما بهمن کاخ آرزوهایمان را فروریخت و مسیر دردناکی که فؤاد برای رسیدن به قله طی کرده بود و خم به ابرو نیاورده بود با یک حادثه به پایان رسید.

فؤاد تمام توانش را به کار گرفت تا خودش را به اوج قله برساند و در اوج قله پرواز کرد.

مردی که می‌خواست سیمرغ باشد

دوستانش می‌گفتند فؤاد در آخرین شب از آرزوهایش می‌گفته و اینکه دوست دارد سیمرغ باشد چون سیمرغ 30 سال بیشتر عمر نمی‌کند.

فؤاد در رشته اسکی تلاش زیادی کرد و تحصیلات خود را در فرانسه تکمیل کرد و همان زمان پس از شرکت در مسابقه اسکی در فرانسه توسط شهردار یکی از شهرها نیز تقدیر شده بود؛ گاهی تلاش فؤاد باعث غبطه برخی می‌شد.

پسر من 29 سال داشت اما بسیار مردتر از مردان 29 ساله بود و ما پس از پروازش، با مرور خاطراتش، با رو شدن داستان دستان پرمحبتش برای کمک به دیگران و با کارهای بزرگی که انجام داده بود، به بزرگی وجودش پی بردیم.

فؤاد با پروازش نه‌تنها ما بلکه همه دوستانش را در شوک بزرگی فروبرد به‌طوری‌که بعد از گذشت چهار سال، دوستان فؤاد مثل گذشته شور و شعف ندارند و هنوز هم عکس‌های یادگاری او را به ما هدیه می‌کنند و برای دوستشان شعر می‌سرایند؛ این هنر فؤاد بود که همه به یادش باشند نه هنر ما که به یاد او هستیم.

اشعاری را که دوستان فؤاد برایش سروده بودند یکی‌یکی ورق می‌زد و با تک‌تک کلماتش آرام می‌گرفت.

"که من گر نیستم در جمعتان دیگر

خداوندم به نیکی مهر زد تاریخ این دفتر"

حال دل مادر فؤاد در ابیات این اشعار هویدا بود و این‌گونه حال دل او را بیان می‌کرد:

"دانی که چرا سوزد آن یار جفا دیده

زیرا که فؤادش را ای برف جدا کردی

آن گل به تو دادم من از بهر نگهداری

این عهد چه شد دیگر، ای برف وفا کردی؟"

یوسف آزادیان هم هنر ماندگاری فرزندش را تأیید می‌کند و از مردم که با حضور خود در مراسم تشییع پیکر این قهرمان صحنه‌ای بی‌بدیل ساختند، تشکر می‌کند.

به گفته پدر فؤاد آزادیان از سال‌های پس از انقلاب تا آن روز تشییع جنازه‌ای با چنین عظمتی در همدان برگزار نشده بود و جمعیت به‌اندازه‌ای بود که مراسم ختم فؤاد در حسینیه امام خمینی (ره) شهر همدان برگزار شد.

کیهان رضوی در لحظاتی که به سخنان همسرش می‌گذرد، خاطرات فرزندش را مرور می‌کند و این بار هم در اندیشه پرواز قهرمانش بود و اشک را چاشنی احساسش کرد و گفت: فؤاد من پرواز کرد چون به نیت کمک به دو انسان گرفتار در بهمن، پا در جاده‌ای بی‌بازگشت گذاشت و من افتخار می‌کنم که در اوج انسان‌دوستی رفت.

اگر فؤاد و اکبر سماوات برای کمک به آن دو نفر نرفته بودند و اجازه ورود به پیست را نمی‌دادند 150 خانواده عزادار می‌شدند؛ در آن لحظات مدیرکل سابق ورزش و جوانان نیز در پیست اسکی حضور داشت و به‌قصد کمک آمده بود اما فؤاد به او اجازه همراهی نداد و رفت و برنگشت.

پنج هزار کارگر بدون هیچ‌گونه چشمداشتی 6 روز تلاش کردند تا اثری از عروس و داماد گرفتار در بهمن و فؤاد و اکبر سماوات که برای نجات آن زوج غرق در بهمن پیدا کنند و دیگر استان‌ها هم بسیج شدند تا پس از تلاش شبانه‌روزی و بی‌وقفه در ابتدا عروس و داماد، سپس اکبر سماوات و در آخر هم فؤاد را از زیر برف بیرون کشیدند.

هیچ تقویمی حادثه تلخ پرواز فؤاد را ورق نمی‌زند

در همان سال مراسم‌های زیادی برای فؤاد برگزار شد و مردم محبت خود را نشان دادند اما امروز تنها خاطرات است که در اذهان مردم مانده و فؤاد را ماندگار کرده است و هیچ تقویمی تلاش‌های فؤاد و آن روز تلخ را ورق نمی‌زند.

بزرگانی بودند که از این دنیا رفتند و پس از رفتن آن‌ها خیابانی به نامشان نام‌گذاری شد اما فداکاری فؤاد هم خدمت بزرگی بود که جایی ثبت نشد و نامی از او نیست.

پدر هم این موضوع را تأیید می‌کند و می‌گوید: روزی که رئیس فعلی فدراسیون اسکی به همدان آمد در خانه ما حضور یافت و از من درخواست کرد که باهم به پیست اسکی برویم اما من گفتم چگونه به‌جایی بیایم که هیچ بویی از فرزندم نمی‌آید و هیچ نامی از او نیست و همین بهانه‌ای شد تا نام مدرسه اسکی همدان به نام فؤاد آزادیان نام‌گذاری شود.

هم غم و غصه دلش را چنگ می‌زد و هم فداکاری غرورانگیز پسرش دلش را تسلی می‌داد اما اشک‌هایش گاهی بی‌امان می‌بارید و با همان چشم‌های اشک‌بار و گلوی بغض‌آلود از این می‌گفت که پسرش ساعت 6 صبح محیطی گرم را رها می‌کرد و دل به کوه می‌زد تا به آرزوهایش برسد.

سخنان پایانی او با آرزویی برای جوانان ختم می‌شود و می‌گوید: وقتی شادی جوانان را می‌بینم ضربان قلبم تندتر می‌شود و خوشحال می‌شوم. برای همه جوانان آرزو دارم که به‌اندازه‌ای معرفت داشته باشند که به هم‌نوعان خود کمک کنند و انسان‌دوستی را سرلوحه کارشان قرار دهند.

گفتگو: فرشته اکبری