Back شما اینجا هستید: صفحه اصلی خبر اجتماعی معضل خشونت در مدارس

معضل خشونت در مدارس

بر کسی پوشیده نیست که خشونت دارای ریشه‌های اجتماعی و فرهنگی است و از میان برداشتن آن یا دست‌کم کاهش‌اش نیازمند برنامه‌ریزی‌های درازمدت و پیگیرانه آموزشی- فرهنگی است. چرخه خشونت در دوری بی‌پایان همه را مانند گردابه‌ای به سوی خویش می‌کشد.

به گزارش "همدان نیوز"، چرخه خشونت شهروندان را روزی در جایگاه خشونت‌کننده و روز دیگر در جایگاه خشونت‌پذیر قرار می‌دهد. کودکی که در نهاد خانواده و از روزهای نخستین زندگی‌اش با شکل‌های گوناگون خشونت – فیزیکی یا زبانی- روبه‌رو بوده است اگر روزی دست بالاتر را داشته باشد به احتمال فراوان خشونت خواهد کرد. کسانی که در فرهنگی خشونت‌گرا زندگی  و در سپهر آن رشد می‌کنند روزی کودکند و خشونت می‌بینند، روز دیگر کارفرما و معلم و پلیس و کاسب و... می‌شوند و بر زیردست خویش خشونت می‌کنند. از این هم نباید گذشت که فرهنگ آموزشی ما دارای ریشه‌های توانمندی از خشونت است؛ از چوب معلم که گل است و هر که نخورد خُل است! بگیر تا شعرهایی کهن از بزرگان شعر ایران مانند سعدی که می‌گوید «استاد معلم چو بود بى‌آزار/ خرسک‌بازند کودکان در بازار».

هنوز هم خانواده‌هایی هستند که با این باور فرزندان خویش را به مدرسه یا به استادکار می‌سپارند که «گوشتش برای شما استخوانش برای ما!» به هر روی از میان بردن خشونت و پایان دادن به چرخه آن نیازمند یک کار فرهنگی ریشه‌دار، گسترده و برنامه‌ریزی شده است و در رهگذر خشونت‌ورزی، آموزگار و دانش‌آموز از خطا برکنار نیستند.

در انتشار این‌گونه خبرها با توجه به گستردگی مدرسه‌ها- چه در شمارش و چه از نظر جغرافیایی- نیازمند آمارهای موشکافانه و تحلیل‌بردار هستیم. شوربختانه آموزش و پرورش در زمینه انتشار آمارهای درونی بسیار بسته عمل می‌کند و تا اندازه فراوانی در هیچ زمینه‌ای آمارهای درست و شفافی در آموزش و پرورش نداریم. آمار از این‌رو مهم است که ما بدانیم خشونت، آن هم از نوع آموزگار به دانش‌آموز چند درصد است و اگر بحرانی است به‌گونه‌ای جدی به آن پرداخته شود. گرچه به باور نگارنده حتی یک مورد خشونت هم زیاد است، اما برای تحلیل و بررسی ریشه‌های آن نیازمند آمارهای شفاف هستیم.

خشونت در مدرسه‌ها دارای سه شکل است؛ از آموزگار به دانش‌آموز، از دانش‌آموز به دانش‌آموز و از دانش‌آموز به آموزگار. آنچه در جامعه به درستی با حساسیت فراوانی پیگیری می‌شود، شکل نخست آن است. اما شوربختانه دو شکل دیگر آن با بی‌توجهی آزار‌دهنده‌ای روبه‌روست. بارها در دوران آموزگاری‌ام شاهد درگیری دانش‌آموزان با یکدیگر بوده‌ام که در یک نمونه به کشته شدن یکی از دو سوی درگیری انجامید و پس از دو سال متاسفانه دانش‌آموز دیگر هم به دار آویخته شد.  در همین راستا در دوران کارم چندین مورد کتک‌خوردن معلم را شاهد بوده‌ام و باز چندین سکته همکار در کلاس به سبب فشار و استرس و شیطنت بیش از اندازه دانش‌آموزان. اگر جامعه به خشونت آموزگار به دانش‌آموز حساس است، نباید چشم به دیگر گونه‌های خشونت در مدرسه ببندد و شمار و ریشه‌های آن را نادیده بگیرد. بی‌گمان دو گونه دیگر می‌تواند بخش مهمی از چرخه خشونت در مدرسه و بازتولید آن در جامعه باشد.

یکی از ریشه‌های خشونت در کلاس و از سوی آموزگار شرایط فیزیکی حاکم بر کلاس و آموزگار و دانش‌آموز است.

از سر تجربه می‌توان گفت که کلاس‌های پرتراکم زمینه بیشتری برای بروز خشونت پدید می‌آورد. دانش‌آموزان بی‌انگیزه و شرایط سنی و شیطنت آنها، تصور بی‌نتیجه بودن درس و مشق و سواد و مدرک در زندگی آینده دانش‌آموزان و بیکاری فراوان دانش‌آموختگان، گرفتاری‌های صنفی - آموزشی آموزگاران و حس فقر و فرق میان آنها، آشنا نبودن دانش‌آموزان و آموزگاران با حقوق و تکالیف شهروندی و کارآمدی پایین آموزش‌های تربیت معلم، نبود شادی و.... خود به خود زمینه بیرون رفتن از چارچوب‌های سنتی کلاس و مدرسه را برای دانش‌آموزان به‌ویژه در دوره‌های متوسطه اول و دوم فراهم کرده و خواه‌ناخواه فضا را به سوی رویارویی می‌برد و احتمال بروز خشونت را بالا می‌برد.

به هر روی در اینکه خشونت در مدرسه هست و بسیاری از آنها رسانه‌ای نمی‌شود، شکی نیست اما پرداختن به آن نیازمند برخوردی ریشه‌ای و هدفمند و دور از احساس است و این وظیفه دولت و نهادهای مدنی و رسانه‌هاست تا در فضایی آرام راه‌های از میان بردن آن را بررسی کنند.

منبع: فرهیختگان

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن