Back شما اینجا هستید: صفحه اصلی یادداشت جوانان و خوابیدن در "آب نمک"، مدیران و رویا پردازی برای جوانان

همه چیز درست می شود؛
جوانان و خوابیدن در "آب نمک"، مدیران و رویا پردازی برای جوانان

می نویسیم "جوان"؛ اما اگر بخواهیم این واژه را بخوانیم اقیانوسی از مفاهیم، واژه ها، مشکلات و خواسته ها سر از خاک بیرون می آورد.

به گزارش خبرنگار "همدان نیوز"، دوباره تقویم ورق خورد و رسیدیم به 11 شعبان و ولادت با سعادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان و دوباره تنور برنامه های کم و بیش شاد اما مقطعی داغ شد و دوباره یک وعده به وعده دانی مدیران اضافه شد.

شاید اگر از جوانان بپرسیم از جوانی و روز جوان، بیش از همه چیز احساس غرور داشته باشند برای اینکه روزی به نام آنها در تقویم ثبت شده و باید قدری تعمل کنند تا از فرصت های خوبی که برای آنها در اشتغال، اقتصاد، تحصیل، ازدواج و تفریحات عمر زودگذر جوانی ایجاد شده، چند کلمه ای به ذهنشان خطور کند.

آمار ازدواج که سرسره ای و آرام آرام رو به سقوط است و جوانان عاصی از زندگی مشترک نیز برای قرار گرفتن در لیست پلکانی طلاق در کشور از هم سبقت می گیرند و هراز گاهی عده ای از مدیران و کارشناسان دور یک میز می نشینند و از دلایل کاهش ازدواج و طلاق می گویند؛ از اینکه باید اشتغال جوانان تأمین شود، اینکه از رواج بلای خانمان سوز اعتیاد جلوگیری شود، اینکه ماهواره ها کشف و ضبط شوند و هزاران دلیل و اما و اگر و اینها را می گویند و در آخر به این نتیجه می رسند که در جلسات بعدی راهکار ارائه دهند و جلسه بعدی هم همین آش و همین کاسه و اگر هم راهکاری ارائه شود در حد یک مصوبه به بایگانی مصوبات می پیوندد.

با وجود تمامی مشکلات واژه "جوانی"  در روزگار امروز ایران با "بیکاری" عجین شده و در خیابانها گاهی جایی برای راه رفتن نیست از پرسه زدن های بی هدف جوانانی که از بیکاری فرار می کنند تا به تفریح برسند و در نهایت هم به این فکر می کنند که امروز خود را چگونه و در کدام خیابان گذراندند و برای فردای خود کدام خیابان، رستوران، کافی شاپ، سینما و یا قهوه خانه را انتخاب کنند؟

بعضی از همین جوانان هم هر روز مدارک تحصیلی خود را در دست می گیرند و از این خیابان به آن خیابان تاکسی عوض می کنند و پشت در ادارات و شرکت ها صف می کشند و در آخر هم شرایط استخدام را که مرور می کنند یادشان می آید که پارتی، شرایط خاص، سفارش و سابقه کار را جا گذاشته اند و به جیب های خالی خود نگاه می کنند و افسوس کرایه هایی را می خورند که امروز هم نصیب تاکسی ها شد و دیگر پولی برای رفتن به خانه نمانده و مجبور می شوند پیاده برگردند و در مسیر نگاهشان به جوانان معتادی بیفتد که زمین و زمان را مقصر اعتیاد خود می دانند که البته کمی هم حق دارند و یک لحظه سری تکان دهند و مسیر را ادامه دهند، همین ها کسانی هستند که از تفریح عصرانه گروهی که در بالا ذکر شد، جا می مانند و ترجیح می دهند بعد از ظهر را در گوشه ای از اتاق بنشینند، پای خود را تکان دهند، با انگشتان خود روی میز بکوبند، لبان خود را گاز بگیرند و در آخر هم به این نتیجه می رسند که این دغدغه ها برای فردا و بهتر است بخوابند تا برای صرف شام بیدارشان کنند.

البته این روزها خواب به نوعی به میهمانی ناخوانده و غریب برای جوانان تبدیل شده و هر کس در گوشه ای در گوشی، تبلت و رایانه غرق شده و دردهای مشترک و تفریحات زودگذر هم نوعان خود را لایک می کند و گاهی هم وقتی می بینند در دنیای واقعی فرصت ازدواج برای آنها ممکن نیست، در فضای مجازی گزینه هایی را برای ازدواج مجازی و سرگرمی های روزانه انتخاب می کنند و این گزینه ها یک روز در میان تغییر می کند.

پس از خسته شدن انگشتان و سوزش چشمها و خشک شدن مهره های گردن تصمیم می گیرند روبه روی تلویزیون بنشینند و شبکه های ماهواره ای را زیر و رو کنند تا دیالوگ های جدید، تیپ های جدید و رفتار جدید برای فردا پیدا کنند و در همین میان آنچنان غرق در برنامه های شبکه های ماهواره ای می شوند که یادشان می رود قرار است شام و ناهار بخورند و به ناچار به فست فود پناه می برند و مصرف فست فود برایشان عادت می شوند تا اینکه علاوه بر خستگی های روحی و ناهنجاری های فردی و اجتماعی، به بیماری های جدید الورود به کشور هم مبتلا می شوند.

بعد از اینکه از برنامه های ماهواره خسته شدند، وسوسه می شوند شبکه های تلویزیون صدا و سیمای ایران را هم از نظر بگذرانند اما با دیدن برنامه هایی که هیچ انگیزه ای برای حتی یک دقیقه ایست در یک شبکه ندارد، ترجیح می دهند این اشتباه را دیگر تکرار نکنند و به شبکه های داخلی فکر نکنند.

آخر شب دوباره به این فکر می کنند که امروز در راه برگشت از این اداره و آن اداره و در حین رویاپردازی در پیاده روی های یک نفره، تعدادی نیازمندی را هم از روزنامه به دستان گرفته اند و یک ساعتی را در میان وسایلی که هریک در گوشه ای پخش شده، به دنبال نیازمندی می گردند و وقتی شیء مورد نظر پیدا شد یک مداد قرمز را هم برمی دارند تا دور علاقمندی های خود برای اشتغال خط بکشند اما از آنجا که غرور جوانی به آنها اجازه نمی دهد تا در یک اداره که نه (با توجه به اینکه به بند "پ" نیاز دارد) در یک فروشگاه زمین را جارو بزنند و جلوی کارکنان خم شده و چایی تعارف کنند و یا پشت چرخ خیاطی بنشینند، کاغذ را مچاله کرده و به سمت سطل زباله پرتاب می کنند و سر مداد را هم در دهان می گذارند و در حالی که مداد می جوند، یاد روزی می افتند که با هزار امید و آرزو، در صف ثبت نام دانشگاه ایستاده بودند و به رویاهای دور و دراز می اندیشیدند و در نهایت هم افکارشان ختم می شود به "شکست عشقی"، آهی می کشند و به دنبال باعث و بانی اشک ها و لبخندها می گردند، به اینکه یا پدر و مادر راضی نشدند، یا کار نداشتند، یا سربازی نرفتند، یا قصد ادامه تحصیل به امید کار داشتند، یا جیب هایشان خالی بود، یا باید با حسرت، فکر یک خانه اجاره ای کوچک را هم از ذهن بیرون می کردند، لحظه ای عصبانی می شوند و به زمین و زمان و مدیر و مسئول و همه و همه ناسزا می گویند که ناگهان شبکه های اجتماعی دوباره آنها را صدا می زنند.

بعد از اینکه گوشی به دست به خواب فرو رفتند و در خواب هم کابوس و رویا را یکی در میان دیدند، ساعت 12 ظهر فردا بیدار شده و به این می اندیشند که امروز که گذشت و خواب اجازه نداد به دنبال کاری که نیست بروند، بعد از ظهر را چگونه بگذرانند؟ بروند به شهربازی هایی که جز اسب هایی که با انداختن سکه تکان می خورند، چیزی ندارند یا در خیابان های شهر پرسه بزنند بلکه گزینه ای برای دوستی های مقطعی پیدا کنند و یا با دوستان خود تماس بگیرند و آدرس قهوه خانه جدید را بگیرند تا رویاهایشان را با دود قلیان به باد بسپارند؟

همه این موارد به ظاهر تفریح، پوشش های منحصر به فرد خود را می طلبد که امروز برخی از جوانان را از هویت خود غافل کرده و چون تلاشی برای الگو پردازی و رواج پوشش های صحیح و متعارف با جامعه نشده، مجبورند به دنبال موهای سر به فلک کشیده و شلوارهای پاره و یا مانتوهای جلو باز و روسری هایی که کمتر از 10 سانتی متر آنها استفاده می شود و در شبکه های ماهواره ای تبلیغ شده است، بروند و این جریان و الگو برداری تا اندازه ای رشد کرده که به تدریج تشخیص پسران و دختران سخت می شود!

کوتاهی های جامعه و تا حدی هم خانواده ها و همچنین فرهنگ سازی های اشتباه دجالواره ها باعث شده جوانان به مرور از خانواده ها هم دور شوند و جوانان مجرد به سمت خانه های مجردی بروند و واژه "ازدواج سفید" را بر سر زبانها بیاندازند و جوانان متأهل هم با انتخاب مسیرهای اشتباه و روابط چند ضلعی، کانون خانواده را به نابودی بکشند و فرصت را برای تأسف و تأثر مدیران و مسئولان از ناهنجاری های اجتماعی و یا کتمان همین ناهنجاری ها فراهم کنند.

شاید مواردی که عنوان شد گوشه ای از دغدغه های جوانان ما باشد اما هریک از جوانان به نحوی با یکی از این مشکلات مواجه شده اند و راه حلی هم برای آن ندارند و هستند جوانانی که در مقابله با مشکلات مغلوب شده و در جوانی پیر شده اند اما هنوز هم خواسته های آنها، دغدغه هایشان و مشکلاتشان آسیب شناسی می شود و حل نمی شود.

جوانان ما همیشه، در هر محفلی و به هر شکلی مشکلات خود را بیان می کنند و با رویاپردازی و وعده های مدیران رو به رو می شوند و بعضی مطرح کردن دوباره خواسته ها را بی فایده می دانند، نا امید می شوند و سکوت می کنند و بعضی هم آنقدر تکرار می کنند که خواسته هایشان به تیترهای کلیشه ای رسانه ها تبدیل می شود و باری دیگر در "آب نمک" می خوابند تا وعده های دیگر.

یادداشت: فرشته اکبری

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن